دیشب وقتی پسرم کیف مدرسهاش را آماده میکرد، کنار میز تحریر و داخل اتاقش را گشت و مدادش را پیدا نکرد. سر و صدا راه انداخت که مدادم نیست. رفتم کمکش؛ مداد وسط سالن بود! گفتم ببین مدادت را کجا انداختهای و کجا دنبالش میگردی!
قاطعانه گفت: مدادم تو اتاق بوده، شاید باد آورده انداخته وسط سالن!
خیلی خودم را کنترل کردم تا نخندم! و خیلی زود از عالم سیاست، چقدر تحلیل عجیب خندهدار از این دست در ذهنم رژه رفت. از تحلیل دورکاری (!) یازده روزه آقای احمدینژاد تا ادعای آزادی بیان و پیگیری مطالبات مردم در دوره ریاست جمهور سابق! از انقلابیگری دولتمردان سابق تا پاکی دولت فعلی و این سلسله تحلیها ادامه دارد. و البته همچنان سعی میکنم خودم را کنترل کنم و نخندم!